به من




بدین ترتیب وارد بهمن ماه شدیم.
25 بهمن از رگ گردن به شما نزدیک تر است !





نگاه کن مرا




خداروشکر کارام داره کم کم میره جلو و از اون حالت رکود قبلی بیرون اومده؛

ولی خداییش دارم میگم؛ هر شب که میشینم راجع به کار یا درس مطالعه میکنم یا حتی روزها که میخوام کاری رو انجام بدم. یه نیروی خاصی اذیتم میکنه. نمیذاره همه چی خوب پیش بره... خسته ام می کنه... بعضی موقه ها اونقدر خسته که تحریکم میکنه دوباره برم تو فاز بیخیالی و باز یه عمر از همه چی عقب بمونم...



گاهی وقتا توی شرایطی قرار میگیرم که خیلی های دیگه رو درک میکنم...
مثل الان ... فردا امتحان اقتصاد اونم 300 صفحه روم به دیوار شــِــ ــر






- چُس نالک -




دوست دارم از این به بعد وقتی میخوام از خونه بزنم بیرون

عینک و کیف و کلید و ساعت و که برداشتم؛ یه ماسک هم بردارم بزنم صورتم و برم بیرون؛ از اون ماسک ها که وقتی میرم بیرون رو صورت همه می بینم و میدونم دلیل موفقیت روز افزونشون همین یه عنصر کلیدی هست.

باید واسه آدما سفارشی بود؛ اونجور که میدونی دوست دارن براشون نقش بازی کنی تا بتونی ادامه بدی







خواب؟ شیب ؟ بام ؟


نه تنها دیشب نخوابیدم؛ بلکه صبح هم نخوابیدم.

همه ی اینا به کنار صبح مثل اینایی که تازه از خواب پاشدن ؛ سرحال و شنگول رفتم سر کار تا رأس ساعت الآن

حالا هم که برگشتم بخاطر این بود که سرم 3-4 بار از خواب رفت تو میز (محیط کار) . 


خدا رحم کنه... تقریبا 27-28 ساعت نخوابیدم.



الهی آآآآآآآمین



بحث احترام و قدر دانی و قدر شناسی و ای تی سی به  کنار

ولی باباها از 50 سال که رد میشن بد میرن رو اعصاب آدم... بد تر از هر برهه زمانی

خدا به صبری به من بده الهی آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآمین!




برنامه استراتژیک!!



توی برنامه استراتژیکم اومده که در حالی که دارم دانشگاه رو تموم میکنم زبان انگلیسی رو فلوونت میکنم ، نتورک + رو تموم میکنم بعدش میکروتیک رو تا هرجا شد میرم جلو . بعد. Htmlوcss رو حرفه ای یاد میگیرم. در این بین کارای ثبت شرکت رو انجام میدم.  و یهو میبینم عه! ٢ سال گذشت. اون موقه تصمیم می گیرم برم ارشد و ادامه تحصیل اون ور آب و از این غلطا، یا اینکه برم سربازی و برگردم و خرکاری تو شرکت و دانشگاه. برنامه هنوز ادامه داره ولی جاش تو یه برگ نمیشه اخه ؛دی

پ.ن: هرچند بنظر میرسه فقط سعی میکنم خودمو به آینده امیدوارتر کنم...

امتحانا و ...




با وجود این که فردا امتحان حمل و نقل دارم و پسفردا امتحان اقتصاد و ... . بازم دست از سر پژوهش و تحقیق و یادگیری بر نمیدارم. اصلا دانشگاه سد راهیه واسه شکوفا شدن استعدادای من.



شب بیداری



خانواده قدیما مینالیدن که چرا شبا بیداری، الان محل سگم نمیدن..بازم خدارو شکر که الحمدلله. گیر کمتر/ زندگی بهتر

ولی من شخصا مغزم از ١١ شب تا ٦ صبح پرفرمنسش در حد لالیگاس. ینی تا قبل از ١١ شب اصلا جوابگو نیستا!





چرا سعی می کنیم بقیه رو مقصر مشکلات پیش رومون در نظر بگیریم ؟

در حالی که اون ما هستیم که تن به رابطه نمیدیم. ما هستیم که تن به دوستی های Fake نمیدیم. بگو بخندهای باحال و عزیزم قربونت برم های یکی دو روزه ، تهش 1سال دوساله.
  اون طرف به اصطلاح! رفیقی که میاد به تو میگه "دمت گرم داداش حال دادی" و حتی بجای داداش صدات میکنه "دادا" اونا دقیقا جبهه مقابل تو قرار دارن و هرچه سعی کنی بهشون اعتماد کنی نمی تونی و نباید بتونی!

 رابطه هایی که توش یه لحظه دلخوشی نباشه و همه نسبت به همدیگه بد بین هستن. دوستی که مشکلاتشون با تو رو به خودت نمیگن ولی خیلی های دیگه میدونن.

دوستی هایی که اگه یه لحظه منافعشون فراهم نشه تو میشی آدم بده.

اصلن به چه حقی ما باید از همدیگه انتظار داشته باشیم ؟ در حالی که هرکی راه خودشو میره و به هیچ عنوان دخالتی توی راه پیش رو همدیگه نداریم.

اون ما هستیم که تن به دوستیی هایی که توش باید گذشت کنی و اما حتی دریغ از گذشت که هیچ... دریغ از یه لطف! نمیدیم.


پس من آزادانه تنهایی رو انتخاب می کنم.