از هیچ آغاز شد و به هیچ پایان یافت و درد در میانه بود..




- جی.سی وان شاگن

به چَ َ َ َ پ چَپ




ما هم رفتنی شدیم


به چَپ 

چَپ 

.

.

.




نه، هیچوقت



تا آنجا که می توانم سعی می کنم نوشته های وبلاگم را پاک نکنم. 


خوب اگر قرار بود پاکشان کنم که هیچوقت تصمیم به نوشتنشان نمی گرفتم.


این نوشتن ها خیلی بدرد میخورد. مثلاً به درد این میخورد که هروقت آنها را دوباره خوانی میکنی پشت دستت حسابی داغ می شود تا دیگر از این غلط ها نکنی. 


خوب چه کاری است وقتی خدا اینهمه راه برای زندگی کردن جلوی پایمان گذاشته ما الّا و لّله همین یک راه و دیگر هیچ؟




خاطراتی که بدست باد سپرده شدند




پائیز 

و

شروعی دوباره 

:) 


چون نیستی...



اینقد که واسه تولد تو روزشماری کردم، واسه تولدم خودم نکردم. بالاخره اومد


 ولی مثل یه روز عادی،  داره خیلی بد تموم میشه


چون نیستی...





همم



همیشه یه استثناهایی میاد که بهونه ی دوباره بودنت میشه. 

میاد؟


تنهایی



تنها به دنیا اومدم 
یه روزم تنها از این دنیا میرم،
منو از تنهایی نترسون...


گ.چ



رفتنی رفتنی است



حالا هرچه تلاش کنم برای ماندنت،
هر چقدر هم که زور بزنم،
هرچه پایت را به پای ِ درخت محبتم محکمتر ببندم،
اما مادربزرگ راست میگفت،
رفتنی میرود...


گارسیا




زندگی همین خوشی های ساده است


مثل خنداندن تو!


گارسیا چپ دست



خیلی وقت پیش اینو میدونستم که یه روزی این روزا میاد...


اینم میدونم که این روزا هم میگذره  ...


و میدونم که از این به بعد هم تا ابد درگیرتم.